لحظه های با تو بودن
از عمرم حساب نمی شوند
از آخرتم حساب می شوند ، از بهشت
زمانی شعر می گفتم برای غربت باران …
ولی حالا خودم تنهاترم ، تنهاتر از باران …
تو برو ، من هم برای اینکه راحت بروی میگویم : باشد ، برو خیالی نیست …
اما کیست که نداند بی تو تنها
این روزا هرکی ازم میپرسه “چطوری ؟”
برا اینکه “خوب” باشم ناچارا دشمن خدا میشم …
چیزی که هست خیال توست !
من از غم تو سر بر کوهستان کذاشتم
ای بی وفا چرا رفتی ز بیشم
اگر گریــه نمی کنـــم فکــر نکن از سنگـــــم !
مــن مـــــرد هستم
تنهـایی قـدم زدنم از گریـه کردن دردنـاکــــ تـــر است
فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است
کافیست دلت گیر باشد
خاموشی بهانه است
مشترک مورِد نظر فراموشت کرده است !
فکر می کردم با خودم که تو هم مثل منی*
ولی دیدم همش ساز مخالف می زنی*
فکر می کردم با خودم پای عشقم می مونی*
اما دیدم اومدی تا کنارم بزنی